۱۳۸۹ اردیبهشت ۶, دوشنبه

مهندس منوچهر کارگر - دادشاه بلوچ



دادشاه بلوچ

در اين مجموعه شرح حال بلوچ ساده دل و خانواده دوستی را خواهيد يافت که در اثر ظلم و ستم سردار قدرتمند منطقه و عوامل ژاندارمری ، سر به عصيان و شورش برداشته و تبديل به يکی از قسی القلب ترين جانيان تاريخ گرديد .
کتاب حاضردر۳ فصل تنظيم شده است که در :


فصل اول :
۱ـ بيش گفتار نگارنده داستان .
۲ ـ شرايط سياسی واجتماعی کشور ايران بس ا ز جنگ جهانی دوم.
۳ ـ مو قعيت جغرافيايی و سوابق تاريخی ،اجتماعی ، فرهنگی ، طبيعی وسياسی منطقه بلوچستان محل وقوع حادثه دادشاه وشرايط حاکم برآن.


فصل دوم :
۱ ـ داستان واقعی زندگی و عصيان دادشاه و لشکر کشی دولت مرکزی به منطقه بلوچستان بمنظور قلع و قمع دادشاه و همراهان .


فصل سوم :
۱ ـ آنچه ديگران در زمينه ی وقايع آن زمان بلوچستان ، خاصه در مورد دادشاه و لشکر کشی دولت به منطقه و قلع و قمع دادشاه و همراهان نگاشته و منتشر کرده اند .
۲ ـ نقشه های استان سيستان و بلوچستان ، مناطق عشايری و عملياتی دادشاه ، امير نشين قطر ، تصاوير شخصيت ها ، افراد و ..


بخش اول

پيش گفتار


در اسفندماه سال ۱۳۴۵ خورشيدی ماموريت يافتم تا در سمت رئيس يكی از ادارات استان سيستان و بلوچستان به آن ديار كوچ كنم . بلافاصله رخت سفر بستم و به محل خدمتی جديد عزيمت نمودم .
پس از عزيمت به محل و انجام تحويل و تحول امور اداره و استقرار در شغل جديد ، بنا به اقتضای شغلی كه برعهده داشتم الزاما به منظور بازديد و سركشی امور محوله به نقاط مختلف استان از دشت و كوهستان گرفته تا دورترين و صعب العبورترين نقاط سفر می كردم .
در اين رابطه با مردم محل تنگاتنگ در ارتباط بودم و گهگاه در اين سفرها شبها پس از انجام بازديدهای روزانه پای صحبت افراد محلی و پيرمردان بلوچ می نشستم و آنان با اشتياق فراوان داستانها از اتفاقاتی كه در منطقه بوقوع پيوسته بود برايم می گفتند .
من هم كه پس از كار روزانه ونبودن سرگرمی ديگری در محل، مشتاق شنيدن افسانه ها و اتفاقات و جنگ و ستيز های مردم محل بودم ، ساعت ها سرا پا گوش ميشدم و به آنان فرصت می دادم تا آنچه را در خاطر دارند بازگو كنند.
بياد داشتم ، كه در زمان تحصيل در دبيرستان دارالفنون تهران ، بين سالهای ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۶ خورشيدی روزنامه ها و راديو تهران از اتفاقات عمده ای كه در بلوچستان رُخ داده بود چيزها مینوشتند ، از جمله اينكه شخصی بنام دادشاه بلوچ ياغی شده و عده ای را بقتل رسانيده است .
از جملة مقتولين نام دكتر كارول آمريكائی رئيس سازمان اصل چهار ترومن در ايران و همسر و همراهانش برده می شد كه دولت برای دستگيری و قلع و قمع دادشاه و دارو دسته اش قوای نظامی به محل اعزام داشته بود .
از داستانهای محلی كه در آن شبهای تنهايی ، بارها و بارها بگوشم خوانده می شد ، يكی همين داستان شورش و عصيان دادشاه بلوچ بود . اين داستان هنوز در منطقه زبانزد مردم محل می بود و از افتخارات مردم بلوچ بشمار می آمد .
برای من جالب توجه بود و علاقمند بودم كه از كم و كيف آن ماجرا مطلع شوم ، زيرا در محل خدمتی قبلی ام، استان فارس و بنادر كه به مدت ۵ سال در سمت مشابه انجام وظيفه نموده بودم ، با اينگونه مسائل و جريانهای مشابه برخورد فراوان داشتم .
بهر حال علاقمندی من برای اطلاع از واقعيت افسانه ی دادشاه مرا بر آن داشت تا در تماس و گفت و شنود رويا روی با مردم و سرداران محل كه با آنان آشنايی داشتم و در اين جريان نقشی داشتند (سردار عيسی خان مباركی - سردار محمدخان لاشاری - موسی خان مباركی ) و همچنين آگاهان و پيرمردان بلوچ كه در اين باره خاطراتی داشتند ، مذاكره و كسب اطلاع نمايم بارها و بارها افسانه دادشاه را از زبان مردم شنيدم و بخاطر سپردم .
در اين زمينه قبل از نگارنده ، جوانی بنام سياكزار فيروزان كه سرپرستی دفتر تلفن شهر خاش را برعهده ميداشت ، تحقيقات وسيعی انجام داده بود كه در شبهای دراز و متوالی به شنيدن يافته های او نشستم و از مجموع گفت و شنود و نقل و قول ها آنچه دستگيرم گرديد ، مطالبی است كه در اين كتاب به آن پرداختم .
لازم است يادآور شوم با توجه به مدت طولانی خدمتی ام در استان سيستان و بلوچستان كه مجموعا بالغ بر ۱۰ سال می گردد و در اين مدت سمتهای مختلف و شغلهای جنبی ديگری را هم علاوه بر وظيفه اصلی ام برعهده داشتم ، امكان هرچه بيشتر ارتباط نزديك و گفت و شنود با مردم متنفذ محل برايم فراهم بود .
در اينجا نام سرداران ، متنفذين و نامداران محلی را كه با آنان آشنايی و دوستی و گاهی محرميت پيدا كرده بودم ذكر می نمايم .

اين کتاب به دو صورت : کتاب بدون تصوير و لوح فشرده با تصاوير آماده فروش است .

علاقمندان دريافت رايگان بايستي برابر شرايط درخواست کتاب اقدام نمايند


***

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر